زخـمـی كـهنـه امــ
سایـه ی رنـجی پـایان یـافتــه،
دوستـت دارمــ
و بـه لـمـس ِ سرانـگشتـانـت
بـر سایـه ی ایـن زخمــ
دلـخوشمــ.
کاش دنیا می مُرد
دلم نیامد بگویم آدم ها!
آنوقت
هیچکس
سراغی از ما نمی گرفت
من لَم می دادم به خیالی که خیال نبود
و تو
تکیه می دادی به من
و مُدام شعر می خواندی
شعر شعر شعر ..
عمری بیهوده نمی گذشت!
دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛
پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو
پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو
پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن
در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو
پــُـر از حــس پــرواز
پــُـر از تــو . . .
دلـتـنـگـی هــا
گـاه از جـنـسِ اشـک انـد و گـاه از جـنـسِ بـغـض ؛
گـاه سـکـوت مـی شـونـد و خـامـوش مـی مـانـنـد
گـاه هـ ـ ـق هـ ـ ـق مـی شـونـد و مـی بـارنـد . .
دلـتـنـگـیِ مـن بـرایِ تـو امـّـا
جـنـسِ غـریـبــی دارد . . .
از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .
اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !
کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .
بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!
تو که می آیی
پنجره ای باز می شود
پرده بی رنگ دلتنگی
کنار می رود
آرام میان جانم
خانه می کنی
طعنه زدی به غصه هام ، گفتی بهم نمیرسیم
گفتی زیادی واسه من ، فرقی نداره بی کسیم
خسته شدم از منه تو ! از من و این غرور سرد
بسه دیگه حرفی نزن ، خسته شدم از این نبرد
تو و غرور لعنتی ، من و شبای پر سکوت
تموم این زمین برام ... شده مثه کویر لوت
میترســـم از شــبی
تــو باشــی وُ شـــعر نبـــاشد وُ حــس جنــون ..
میترســـم از روزی
شـــعر باشــد وُ عشــق باشـــد
امـــا
تــو نبـــاشــی ،
مــن باشـــم و ُ یـــک دل خون
روشـن اسـت کـه خـسـتـه ام
زیـرا آدمـیـان در جـایـی بـایـد خـسـتـه شـونـد
از چـه خـسـتـه ام، نـمـی دانـم
دانـسـتـنـش بـه هـیـچ رو بـه کـارم نـیـاید
زیـرا خـسـتـگـی هـمـان اسـت کـه هـسـت
سـوزش زخـم هـمـان اسـت کـه هـسـت
و آن را بـا سـبـبـش کـاری نـیـسـت
آری خـسـتـه ام و بـه نـرمـی لـبـخـنـد مـی زنـم
بر خـسـتـگـی کـه فـقـط هـمـیـن اسـت
در تـن آرزویـی بـرای خـواب
در روح تـمـنـایـی بـرای نـیـنـدیـشـیـدن!
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پردهی وهم خیال
صبح روشن را صفای سایهی مهتاب نیست
شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
مردم چشمم فرو مانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست
خاطر دانا ز توفان حوادث فارغ است
کوه گردونسای را اندیشه از سیلاب نیست
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بستهایم
ورنه این صحرا تهی از لالهی سیراب نیست
آن چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
جلوهی صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
جای آسایش چه میجویی «رهی» در ملک عشق؟
موج را آسودگی در بحر بیپایاب نیست
حتے از هَمین راه دور...
شاید تو
سُکـوت میـان کلاممــ ـ ـ بـاشـے...
دیـده نمی شوی!
امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے كنمـ ...
شایــد تــو...
هَیاهـوی قلبـمــ ـ ـ بـاشـے ...
شنیـده نمـے شوی...
امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار
میگیره قلب چشمام ، از بس که گریه کردم
دیگه نفس ندارم ، مثل یه روح ســـــــــردم
با ســـاز کهنه امشب ، آهنگ غم رو ساختم
توی قمار عشــــــقت ، بدجور دلم رو باختم
سینه حـــــــریم درده ، قلبم اجاق خاموش
دیگه طپش نداره ، یادم تو رو فـــــــــراموش
در ســــتایش ِ چشــــمهایــت
شــعری نــمیتوان گفت
خاضـــعانه
تنــها بــاید
تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ...
شب شکــــــنم به عشق تو ... هنوز ماه من تویی
عشـــــــــــق تو شد گناه من ... رمز گناه من تویی
قبله عشــــــــق من شدی ... لحظه عاشقی من
عـــــــــطر خوش ترانه ای ... شرط نگاه من تویی
تو عمق سلول نگات ... اســـــــــــیر و زندون توام
خوشم به حبس این نگاه ... که اشتباه من تویی !
يكي را دوست مي دارم ،
ولي افسوس او هرگز نمي داند
نگاهش ميكنم ، شايد بخواند از نگاه من ،
كه او را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند
‹ و ا ي › به برگ گل نوشتم من ،
كه او را دوست مي دارم
ولي افسوس ، او گل را به زلف كودكي آويخت ،
تا او را بخنداند صبا را ديدم و گفتم صبا ،
دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ،
تو را من دوست مي دارم
ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست
و روي ماه تابان را بپوشانید
من به خاكستر نشيني ،عادت ديرينه دارم
سينه مالا مال درد ، اما دلي بي كينه دارم
پاكبازم من ولي ، در آرزويم عشق بازي
مثل هر جنبنده اي ، من هم دلي در سينه دارم
من عاشق ، عاشق شدنم
در كدامين مكتب و مذهب ، جرم است پاكبازي
در جهان ، صدها هزاران پاكباز ، در سينه دارم
كار هر كس نيست مكتب داري اين پاكبازان
هديه از سلطان عشق ، بر هر دو پايم پينه دارم
من عاشق ، عاشقشدنم
من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و آواز شب دارم
هزار و يك شبي ديگر ، نگفته زير لب دارم
مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ، اميد طَرب دارم
حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم
من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم
به همین سادگی رفتی بی خداحافظ
عزیزم سهم تو شد روز تازه سهم من اشک که بریزم
به همین سادگی کم شد عمر گلبوته تو دستم
گله از تو نیست میدونم خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون تو عزیزتر از چشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش
تا ابد بغض صدامی تو رو محض لحظه هامون نشه باورت
یه وقتی که دوست ندارم اینو به خدا گفتم به سختی
من اگه دوست نداشتم پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه از ته دل نمی خوندم
اگه گفتم برو خوبم واسه این بود که
می دیدم داری آب می شی ،
می میری اینو از همه شنیدم دارم از دوریت می میرم ؛
تا کنار من نسوزی از دلم نمی ری عمرم نفسامی
که هنوزی تو رو محض خیره هامون که نفس نفس
خدا شد از همون لحظه که رفتی روحم از تنم جدا شد
تو كه تنها نمي موني من تنها رو دعا كن
خاطراتمو نگه دار اما دستامو رها كن
دست تو اول عشق بپسرش به آخرين مرد مردي
كه پشت يك ديوار واسه چشمات
گريه مي كرد گريه مي كرد گريه مي كرد
هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار ديــدي؟
يــار خــودت را از خــودت بــيــزار ديــدي؟
آيــا تـو هـم هر پــرده اي را تا گشودي؟
از چــار چــوب پـنـجـــره ديـــــوار ديــدي؟
اصـلا بـبـيـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودي؟
از زيـــر امــــواج آســـمـان را تــار ديدي؟
نـام کـسي را در قـنـوتت گـــريـه کـردي؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» ديدي؟
در پـشـت ديـوار ِحياطي شعـر خوانـدي؟
دل کـنـدن از يــک خــانه را دشـوار ديدي؟
آيا تو هم با چشم ِ بـاز و خيس ِ از اشک
خواب کسي را روز و شب بـيـدار ديدي؟
رفتي مطب بي نسخه برگردي به خانه؟
بيـمار بـودي مثل ِمن ؟ ، بيمار ديــدي؟؟
حقـا که بـا مـن فــرق داري ــ لا اقـل تـ
او را که مي خواهي خودت يک بـار ديدي
میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست
چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی
چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباش
لعنت به عشق اول...........از خیالت رفتنی نیست